مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : پنج شنبه 92/7/11
نظر

 

بعد از گذشت بیش از دو سال از بحران سوریه، گویا این منطقه راهبردی (و در عین حال تاثیر گذار در خاورمیانه و در نتیجه در جهان) روی آرام شدن ندارد ، در این مدت بارها صحنه نبرد در سوریه بحرانی و کفه پیروزیها در میدان به سوی یکی از طرف های درگیر سنگینی کرده است ، در عین حال دولت سوریه در تمام این مدت به طور کامل از طرف ایران و حزب الله و تا حدودی روسیه و چین مورد حمایت قرار گرفت .


شاید در ذهن بسیاری این پرسش پیش آمده باشد که چرا موضوع سوریه برای ایران تا این حد حساس و جدی است و خود را تا آن اندازه درگیرش کرده که حتی حاضر است به خاطر آن هزینه های نه چندان کمی، از جمله هزینه های مادی و معنوی اش را هم بدهد؟!
اگر به مسائل پیرامونی ایران در فاصله سالهای پس از انقلاب اسلامی دقیق شویم شاید بتوانیم یک جواب قاطع و قانع کننده دریافت کنیم، بلافاصله پس از پیروزی انقلاب درگیری های تجزیه طلبان در کردستان و سپس در خوزستان ، گنبد ، سیستان و بلوچستان، درگیری خلق مسلمان در آذربایجان، درگیری با اتحادیه کمونیست ها در جنگل های شمال و در نهایت گروه های تروریستی مانند منافقین و فرقان و پیکار و ...شروع و عملا مدت ها (بعضا تا امروز) ادامه پیدا می کند.
اگر بخواهیم دیدمان را به دستان عروسک گردان این بلوا ها بدوزیم، باید سئوال کنیم: براستی هدف از این همه آشوب آفرینی و فتنه در یک کشور انقلابی که می خواهد مستقل باشد چیست؟
پاسخ این پرسش روشن است. تضعیف و در نهایت چند تکه کردن دوباره ی ایرانِ یکپارچه یِ قدرتمند که در جایگاه بسیار مهمی در جهان (و به تعبیر بعضی هارتلند یا قلب زمین) قرار گرفته و بازگرداندنش به دوران ماقبل حکومت صفوی.
چرا؟ چون به قول برنارد لوییس در کنفرانس بیلدربرگ تنها راه چیرگی بر ایران اینست که ایران را به چند کشور کوچکتر و نوپا تقسیم نمود تا بتوان بر آنها تسلط یافت ، حال اگر این پروژه را بخواهیم در ابعاد وسیعتر آن( که حتی طرح خاورمیانه بزرگ هم بخشی از آن است) ببینیم باید بگوییم که از مغرب اسلامی تا سینگ کیانگ (ترکستان شرقی) و همین طور هند را شامل می شود.
اگر به شواهد حاکی از اجرای این طرح از جمله سه تکه شدن عراق در عمل که اتفاقا همسایه ما نیز هست، تجزیه سودان که هنوز هم ادامه دارد، مسائل مشابه در مالی ، سه پاره شدن لیبی، تلاش های مشابه در الجزایر و ... بنگریم به یقین در خواهیم یافت که:
« توهم ، تروریسم مورد ادعای غرب است نه توطئه آشکار استکبار جهانی علیه امت های اسلامی » که هر کسی که حتی از نعمت بینایی هم محروم باشد می تواند آن را درک کند.
حال پیاده نظام اجرای این نقشه ی شوم چه کسانی هستند؟ روشن است که اجرای عمده این طرح بر دوش القاعده و گروه های همکار و همسوی آن در تمام جهان اسلام، در سوریه جبهه النصره ، در عراق دولت اسلامی ، در سومالی الشباب،در مالی القاعده مغرب اسلامی و... یعنی در همه این کشورها ردپای سلفیون دیده می شود.
در واقع بایدپذیرفت که عمده این گروه ها نتیجه تلاش های مستقیم و غیرمستقیم آمریکا در زمان جهاد علیه شوروی در افغانستان است، این افراد که پیرو افکار سلفی- تکفیری هستند عمده سازماندهی و آموزش های خود را مدیون مربیان غربی و علی الخصوص امریکایی و کمک های بی دریغ پاکستان (به عنوان لنگرگاه این نیروها) و دلارهای نفتی شیوخ عرب حاشیه خلیج فارس هستند که در افغانستان رشد و نمو پیدا کرده و از آن جا به سایر کشورهای اسلامی سرایت کردند.
پس باید پذیرفت که سقوط سوریه برای ایران مثل سقوط خوزستان بماند و علت آن علاوه بر موارد فوق یکی اتحاد استراتژیک بین ایران و سوریه ( به عنوان پلی بین ایران و دیگر اضلاع مقاومت علیه استکبار در منطقه) عمل می کند و دیگری اینکه به جهت نزدیکی این کشور به ایران بهم خوردن توازن قوا در آن بر ایران نیز اثر گذار است کما اینکه جنگ افغانستان در سه دهه اخیر اثرات مخربی بر ایران نیز داشته است ، پس بسیار کودکانه است که فکر کنیم بعد از سوریه تکفیری ها در سوریه شاد و خرم خواهند زیست و بالاخره سراغ ما نخواهند آمد.
این را همه ی ما می دانیم که سوریه در واقع مهمترین دولت هم پیمان ما در منطقه از آغاز انقلاب اسلامی تاکنون بوده است و این اتحاد به واقع یک اتحاد استراتژیک است، اگر در زمان جنگ با کمک سوریه (و با استفاده از خاک این کشور) بر علیه رژیم صدام عملیات می کردیم، اگر در زمان انتفاضه شعبانیه علاوه بر خاک خودمان از مرزهای عراق و سوریه به مجاهدان عراقی کمک می کردیم و اگر در این مدت از طریق سوریه به گروه های مقاومت کمک می کردیم (که موجب افزایش جایگاه ایران در معادلات منطقه ای شد) همه در سایه همین پیمان راهبردی بود ، حال از دست رفتن سوریه چه معنایی می تواند برای ما داشته باشد؟
فراموش نکنیم بعد از مستقر شدن طالبان در افغانستان نا امنی ها و نا آرامی های بسیاری در شرق ایران پدید آمد که ما را حتی تا لبه ی جنگ نیز سوق داد.
کاملا بدیهی است که هدف آنها فقط سوریه نیست ، این را حتی روس ها و چینی ها هم درک کردند و حضور تروریست هایی از سرتاسر جهان مهر تاییدی است برای آنان ، پس طبیعی است که ایران احساس خطر کند حداقل در گیری با قتالی های کردستان و سلفیون سیستان و بلوچستان و ...درد آن را برای ایران کاملا ملموس ساخته.
حال وظیفه ما در قبال این میدان نبرد تمام عیار که در حوزه زیستی ما ایجاد شده است چیست؟ بیاید همانند عده ای ساده لوح که با بلاحت ترحم برانگیزی درباب قوانین بین المللی و جامعه جهانی و حقوق بشر افاضه می کنند نباشیم ، بهتر است کمی سرمان را از زیر برف بیرون کنیم و به رخدادهای پیرامونی مان با چشمانی باز و قلبی سالم نگاه کنیم و اجازه ندهیم که غبار عصبیت های جاهلی بر قضاوت هایمان اثرگذارد.
غیر از وظیفه انسانی و شرعی مان که ما را مکلف به حمایت از جبهه حق در سوریه در برابر مجموعه استکباری نظام به اصطلاح بین المللی می کند ، مجموعه ای از دلایلی که مربوط به استمرار حیات خودمان است نیز وجود دارد که هرکسی که اندک بهره ای از نعمت خرد داشته باشد آنها را به خوبی می تواند از اوضاع جاری در منطقه دریافت کند.
پس تجاوز غرب چه از طریق غیر مستقیم (گروه های تکفیری) و چه مستقیم به سوریه در حقیقت حمله به ایران است ، ما اگر مسلمان هم نباشیم و اگر دنبال انسانیت موهوم هم نباشم، حداقل از غریزه حب استمرار حیات برخورداریم، پس باید از حق حیاتمان پاسداری کنیم.